داریم با حسین حسین پیر میشویم
خوشحال ازین جوانی از دست رفته ایم ...
چنان که دست گدایی شبانه میلرزد
دلم برای تو ای بی نشانه میلرزد
هنوز کوچه به کوچه حکایت از مردیست
که دست بسته او عاشقانه میلرزد
چه رفته است به دیوار ودر که تا امروز
به نام تو در ودیوار خانه میلرزد
چه دیده در که پیاپی به سینه میکوبد
چه کرده شعله که باهر زبانه میسوزد
هنوز از انچه گذشته است بر در دیوار
به خانه چند دل کودکانه میلرزد
دگر نشان مزار تو را نخواهم خواست
که در جواب زمین زمانه میلرزد
زمن شکیب مجو کوه صبر اگر باشم
همین که نام تو آرند شانه میلرزد
شاعر: میلاد عرفان پور
دم اذان پدرم نان تازه ای اورد
شمیم داغی آن بر مشام می آمد
به یاد روضه طفل سه ساله افتادم
زخانه ها همه بوی طعام می آمد...